دو ماهگی
امروز من دو ماهه شدم و باید واکسن میزدم . خوبه که مامانم دیگه تجربه پیدا کرده و قبل از خروج از خونه بهم قطره ی استامینوفن داد ، تازه با این وجود باز هم تا شب کلی گریه کردم و بیشتر تو بغل مامان و بابام بودم تا یه کم آروم بشم . یکی از کارهای جالب خواهر مهربونم اینه که وقتی من ناراحتم و گریه میکنم ، فرقی نمیکنه کجا باشیم ( تو ماشین ، در حال بازی ، غذا خوردن و ... ) مهرسا شروع میکنه به حرف زدن با من تا آروم بشم . مثلاً میگه : داداشم ، کوچولوی من ، پسر خوشگل ، گریه نکنی ، مامانتو میخوای و ... . یه کار دیگه ش هم تشخیص علت گریه است و به مامانم میگه : هوراد یا جیش کرده یا پی پی کرده یا شیر میخواد یا خوابش میا...
نویسنده :
مهرسا و هوراد
7:42